پیری برای جمعی سخن میراند.
لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.
vaghean che mamlekati darim ........ weblogeto link kardam...web ghashangi dari
منم کردمت (لینک). چشمات قشنگ میبینه .
salam ap kardam sar bezan
age vazeshi hasti ye web rajeb messi baz kardam sar bezan bye
adresesh hast lionel-10.blogsky.com