مگسی را کُشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من می چرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه ی محبوبش، تا به آن حد، گَندَم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،
مگسی را کُشتم.
زنده یاد حسین پناهی
سلام میکنم خدمت همه ی دوستای گل تر از گلم.
امروز میخوام یه این آخر سالی یه پست بذارم که یه هنرمند نام آشنا رو معرفی میکنم.
بابت پست قبلی هم از همه معذرت میخوام اگه یه خورده تلخ بود.
زنده یاد حسین پناهی رو خیلی ها میشناسن ، شاید شما هم بشناسید ، ولی اگه هم احیانا نمیشناسید اگه این پست رو کامل بخونید باهاش آشنا میشید.من که خیلی دوسش دارم.
هم سن و سالای من شاید اون بازیگر شیرین سریال آژانس دوستی،همسایه ها و دزدان مادر بزرگ یادشون باشه . اون همون حسین پناهی هستش.
زنـ ـ ـ ـ ـدگـ ـ ـ ـ ـی نـ ـ ـامـ ـ ـه :
زنده یاد حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسالهای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از او پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتادهاست، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است (بنا بر نظر فقها در چنین شرایطی روغن جامد نجس نمیشود و این ادعا که ایشان روغن را نجس میدانست نیاز به منبع و رفع ابهام دارد.)، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانوادهاش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامهنویسی را گذراند.
پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها در محاق ماند.
با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از پرکارترین و نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود. و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شدهاست.
وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و در زادگاهش، شهر سوق، به خاک سپرده شد
ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺟﺎﻟﺐ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﯾﺎﺩ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ
ﻗﺒﺮ ﻣﺮﺍ ﻧﯿﻢ ﻣﺘﺮ ﮐﻤﺘﺮ ﻋﻤﯿﻖﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺑﺎﺷﻢ.ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ،ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﺩﺍﺭﻩﺍﻧﮕﺸﺘﻨﮕﺎﺭﯼﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﻣﺮﺍ ﮐﺎﻟﺒﺪﺷﮑﺎﻓﯽ ﮐﻨﺪ،ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻥﻣﺸﮑﻮﮐﻢ!
ﻭﺭﺛﻪﺣﻖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺎ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻦﮐﺘﮏ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪ.
ﻋﺒﻮﺭﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﮐﺎﺑﻞ ﺑﺮﻕ،ﺗﻠﻔﻦ،ﻟﻮﻟﻪﺁﺏ ﯾﺎ ﮔﺎﺯ ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﮔﻮﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎﻧﺐ ﺍﮐﯿﺪﺍ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ.
ﺑﺮﻗﺒﺮ ﻣﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ،ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻨﻢ.
ﮐﺎﺭﺕﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﻣﺮﺍ ﻻﯼ ﮐﻔﻨﻢ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ،ﺷﺎﯾﺪ ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﺎﺷﺪ!
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪﺑﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻣﻦ ﺁﮔﻬﯽ ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺗﯽ ﻧﭽﺴﺒﺎﻧﻨﺪ.
ﺭﻭﯼﺗﺎﺑﻮﺕ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻣﻦ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ:ﺍﯾﻦ
ﻋﺎﻗﺒﺖﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﺗﺎ ﮔﻮﺭ ﺩﺍﻧﺶ ﺑﺠﺴﺖ.
ﺩﻭﺳﺖﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﻗﺒﺮﻡ ﺭﺍ ﻟﮕﺪﻣﺎﻝ ﮐﻨﻨﺪ.ﺩﺭ ﭼﻤﻨﺰﺍﺭ ﺧﺎﮐﻢﮐﻨﯿﺪ!
ﮐﺴﺎﻧﯽﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ، ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﻗﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
ﺷﻤﺎﺭﻩﺗﻠﻔﻦ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻗﺒﺮ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭﺍﻥ ﻧﺪﻫﯿﺪ.
ﮔﻮﺍﻫﯿﻨﺎﻣﻪﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻣﺴﺘﺤﻖ ﺑﺪﻫﯿﺪ،ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺩﺭﻣﺠﻠﺲ ﺧﺘﻢ ﻣﻦﮔﺎﺯ ﺍﺷﮑﺂﻭﺭ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﯿﻔﺘﻨﺪ.
ﺍﺯﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﺧﺘﻢ ام ﺣﻀﻮﺭﯾﺎﺑﻢ ﻗﺒﻼ ﭘﻮﺯﺵ ﻣﯽﻃﻠﺒﻢ
ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﻤﯿﺮﻭﻡ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺒﺎشد
کارنامه هنری :
سینما :
گذرگاه (۱۳۶۵)
گال (۱۳۶۵)
تیرباران (۱۳۶۶)
هی جو (۱۳۶۷)
نار و نی (۱۳۶۷)
در مسیر تندباد (۱۳۶۷)
ارثیه (۱۳۶۷)
راز کوکب (۱۳۶۸)
مهاجران (۱۳۶۹)
چاووش (۱۳۶۹)
سایه خیال (۱۳۶۹)
اوینار (۱۳۷۰)
هنرپیشه (۱۳۷۱)
مرد ناتمام (۱۳۷۱)
روز واقعه (۱۳۷۳)
آرزوی بزرگ (۱۳۷۳)
قصههای کیش (اپیزود اول، کشتی یونانی) (۱۳۷۷)
بلوغ (۱۳۷۷)
مریم مقدس (۱۳۷۹)
بابا عزیز (۱۳۸۲)
مجموعهٔ تلویزیونی :
گرگها
آواز مه
محله بهداشت
بی بی یون
روزی روزگاری
مثل یک لبخند
ایوان مدائن
خوابگردها
هشتبهشت
قهرمان کیهامام علی
همسایهها
آژانس دوستی
دزدان مادر بزرگ
آئینه خیال
کوچک جنگلی
آشپزباشیروزگار قریب
آقا فرمان
یحیی و گلابتون
شلیک نهایی
رعنا
تله تئاتر:
چیزی شبیه زندگی
دومرغابی در مه
کتاب :
من و نازی
ستاره
چیزی شبیه زندگی
دو مرغابی درمه
گلدان و آفتاب
پیامبر بی کتاب
دل شیر
علاوه بر اینها دو نوار با شعر و صدای حسین پناهی نیز منتشر شدهاست: «سلام خداحافظ» و « ستارها».
سلام دوست عزیز مرسی که بهم سر زدی خوشحال شدم که با وبت اشنا شدم...وبت پرمحتواست بازم منتظر اومدنت هستم
مــــرســی
شب سردی است و من افسرده ، راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده ، می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشـت ، غمـی افـزود مـرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من ، قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی کـه بگـوید با من ،
اندکی صبـر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بـر آرم از دل ، وای این شب چقدر تاریک است
خنده ای کو که بـه دل انگیزم ، قـطـره ای کــو کـه بـه دریـا ریـزم
صخره ای کو کـه بدان آویزم ، مثل اینست که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل ، غم من لیک غمی غمناک است
سهراب سپهری
مرسی از این هدیه ات. عاشق سهرابم.
خیلی زیبا !!!!
خیلی مرسی از نظرت.
سلام سپهر
اپت خیلی قشنگ بود من حسابی بعد اخرین پستم ضایع شدم
سلام
مــرسی.
جــــرا ؟؟! مگـــه چی شده؟
سلام سپهر جان
خیلی ممنون که قابل میدونی و به وب منم سر میزنی
خدا رحمتش کنه ایشالله
مرسی که دوباره ما رو با نوشته هاش اشتی دادای
موفق و پیروز باشی
سلام حسین جان
خواهش میکنم. شما رو سَـرِ ما جا داری.
مرسی ااز تو که نظر دادی.
کاری بس پسندیده کردی ...


پست جالبیه ...
.
.
.
بی درنگ عاشق و شیفته ی اون جمله ی رو کارت پستال این خدابیامورز شدم .
.
.
.
منم یادمه . بازیگر و شاعر خوبی بود .
ولی زندگی نامه شو نمیدونستم .
مرسی زیزو جان

.
.
.
.
.
.
.
.
خوشحالم.
مرسی از نظر خوبت.
سلام دوست عزیز
مر30 از حضور گرمت توی وبلاگم
وبلاگ قشنگی داری.موفق باشی
چون هیچ یک از اون اتفاقایی که گفتم نیوفتاد امروزم که واسه الودگی هوا تعطیل شدیم
جان...
الهی بمیرم چقدر این مرد گل بود...
یادش افتادم اشکم در اومد...
خدا رحمتش کنه
چه عجب بعد مدتها آدرس وبت رو هم نوشتی؟؟
واااااای این مگسی را کشتم می دونی واسه چند نفر اس ام اس کردم ولی نمی دونستم از کیه...
ایول بابا به قیافش نمیومد از این جمله ها خوشگل بگه...
آره من همسایه ها رو یکم یادمه آخه بچه بودم...
خدا رحمتش کنه....
نه. واسه جند نفر اس ام اس کردی؟؟ / شوخیدم /
ازت یاد بگیرن.
خوشحالم از این بابت...
مرسی از نظر باحال و خوندنی ات.
ایکاش یکم هم یقیه / نفر قبلی /
سپهرو
به جان خودم آدرس این وبلاگ من عوض شده ها ...
تازه مثل اینکه اسمش هم عوض شده ...
شما با تغییر موافق نیستی ؟!
مُردم از خنده. چشــم درستش میکنم.
صدای باران زیباترین ترانه خداست،
که طنینش زندگی را برای ما تکرار میکند؛
نکند فقط به گِلآلودگی کفشهایمان بیندیشیم!
سلام
آپــــــــــــــــــــم
با:
زندگی را نخواهیم فهمید اگر...
مـــــــــــرســــی. واقعا کامنتت زیباست.
آرهــــــــــــــــــــــــــــــه من میشناسمش. خدا رحمتش کنه..
بازم بیا پیشم
گفته: غم دل حرمت نگه دار که این اشکها خونبهای عمر رفته ی من است...
این جملشو خیلی دوس دارم
ممنون که بم سر زدی
راستی اون عکس فقر هم خیلی ناراحت کننده بود
آره ، منم از این جمله اش خیلی خوشم میاد.
مـرسـی از نظرت.
از توضیحات پر بارتون ممنون ....روحش شاد...
راستی پیشاپیش عیدتونم مبارک...
مـــرسـی. دوست گرامی. عید شما هم پیشاپیش مبارک.
سلام...چطوری؟؟
فیلم اژانس رو یادمه
چه وصیت نامه ی قشنگی داشته...خیلی باحال بود ....دمش گرم خدا رحمتش کنه
عاشق اون جمله ی"به بهشت نمیروم اگر مادرم انجا نباشد"شدم
ممنون اطلاعات توپی بود......
ببخشید دیر اومدم
سلام... مــرســی.
آره ، خیلی باحاله. خدا رحمتش کنه.
منم عاشق این جمله ام.
موفق باشی دوست عزیز.
ما علاقه ای به شناختن ایشان نداریم. پس نمیخوانیم. دست شما درد نکند
ای بابا مثل اینکه من آخرین نفرم که اومدم سر زدمااا
پست جالبیه خیلی جالب
من میشناختمش چند سال پیش زندگی نامه اشو خونده بودم
به نظر من تو فیلماش خیلی مظلوم بود یعنی نقش هایی که بازی می کرد یه جورایی مظلوم به نظر میومد
ممنون از این حسن سلیقه برای پایان سال
عید تمامی بچه های با معرفتی که اومد و مثل من نظر دادن مبارک
----------------------
یه چی بگم واسه این پست نیست
قهرمانی استقلالو دیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بازی که دوزار نمی ارزید ولی آخرش خوب بردن
آره آخرین نفری.
مرسی
آره، اکثرا" نقش یه آدمِ خُل وضعو بازی میکرد.
عید شما هم مبارک دوست گُلم.
------------------
آره، دیدم. بازی مسخره بود. ولی ما که رفتیم آسیا. ...... وای بحال بعضیا
مــــرســی از نظرت.