نکته : این دو پست رو فرصت نکردم دفعه قبلی که اومدم مرخصی(میاندوره) بنویسم و الان که از پایان دوره اومدم تایپشون میکنم واستون از رو کاغذ. فقط بخاطر اینکه قول داده بودم . و اونجا وقت گذاشته بودم و نوشته بودم واستون و نمیخواستم نخونده باقی بذارمشون(در کل ببخشید اگه تاریخش یه خورده گذشته اس. هرچند یه ضرب المثلی هست که میگه :: ماهی رو هروقت از آب بگیری ، میمیره)
92/4/28
با نام خدا و یاد خدا شروع میکنم به نوشتن سومین پُست برای وبلاگم. امروز جمعه است. الآن ساعت 11:45 صبحِ.
الهی به نام تو ، به یاد تو ، و انشاءالله برای تو .
سلام دوستای گلم.مواظب خودتون باشید. قررررررررررررربون همَتون
ادامه مطلب ...
با نام و یاد یگانه خدایی که در کتاب مقدسش فرمود : اِنَ مَعَ العُسرِ یُسرا // (همانا پس از هر سختی آسانی است )
الان در حالی روی یکی از تخت های آسایشگاه نشسته ام که یک بطری آب کنارم قرار دارد و یک هفته از آمدنمان به اینجا می گذرد.همینجا میگم :: دوستون دارم – قرررررررررررربون همتون
سپهرنوشت: الوعده وفـــا،، گفته بودم برگشتم خاطراتمو میذارم. اینارو همونجا نوشتم . دوتا دیگه هم هست که اونا رو هم بزودی قبلِ برگشتنم از مرخصی میذارمشون. اومدم مرخصی میاندوره، (نصفش تموم شد) . سه شنبه برمیگردم. حالم خوبه امیدوارم شماهام خوب باشید. نماز و روزه هاتون قبول باشه ایشالله