ܓܨGreenDreamܓܨ

..**GreenDream**..

ܓܨGreenDreamܓܨ

..**GreenDream**..

خوشی

پیری برای جمعی سخن میراند.

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

او لبخندی زد و گفت: 

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

خـــــــدایا؛

خدایا دستانم خالی و دلم غرق در آرزوهاست ،  یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزو های دست نیافتنی خالی کن .

  ( کــورش کـبـیـر )

داستان ۵

  مرد ،  آرایشـگر  و  خـدا

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.

در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.
وقتی به موضوع « خدا » رسیدند. 

آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟
آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد.

مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت.

به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.

آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.

آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.
مشتری تائید کرد: دقیقاً ! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.

پیرمرد

پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد.

دست برد و از جیب کوچک جلیقه‌اش سکه‌ای بیرون آورد.

در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد ، صدقه عمر را زیاد می‌کند، منصرف شد!!

داربی 70 ام

    

          دیروز 10ام فروردین ماه 1390 ، هفتادمین دربی (شهرآورد) پایتخت بین دو تیم پر طرفدار استقلال و پرسپولیس برای دومین بار پیاپی یه سود استقلال ، تیم آبی پوش تهرانی به پایان رسید . من هم تصمیم گرفتم مطلبی با عنوان دربی 70 ام در وبلاگم قرار بدم.

خب همونطور که گفتم بازی رو استقلال با یک گل به سود خودش به پایان برد ، این در حالی بود که پرسپولیسی های ناراحت از باخت ، از داور، گرفتــه تا به نحوه ی بازی استقلالیها اعتراض داشتند. به هر حال استقلال برنده ی این 3 امتیاز بود و توانست برای اولین بار پس از 20 سال ، با مربیگری پرویز مظلومی هم در دور رفت و هم در برگشت پرسپولیس را ببرد و علی دایی را مغلوب کند و ثابت کند علی دایی برعکس دوران بازیگری اش ، در دوران مربیگری اش (به خصوص در فروردین ماه) ، مرد روزهای سخت نیـست.
اکنون استقلال۵۲ امتیازی شد و همچنان سوم است و نیم نگاهی به صدر جدول دارد ، پرسپولیس ۴۴ امتیازی هم همچنان در رده پنجم جدول باقی‌ ماند و باید با تمام قوا به استقبال بازی های پیش رو در جام قهرمانان آسیا و جام حذفی برود.
در حالی که امکان اینکه استقلال و پرسپولیس در جام حذفی هم با هم روبرو شوند زیاد است.