بازگشت همه بسوی اوست.
یه مدتی نبودم . نمیدونم چرا ولی میدونم که نبودم. به یاد وبلاگ بودم ولی نمیدونم چرا نمی آپیدم.
همینجا تا یادم نرفته از اونایی که مردونگی رو تموم کردن و به اینجا سر زدن و نظر دادن تشکر میکنم.
(بذارید چون تعدادشون کمه اسماشونو هم بگم ، آتـوسـا ی عزیز >ممنون که نگرانم شدی - حسین - زیزو - و شیرین عزیز)
از همه ی بی معرفت های دیگه هم تشکر نمی کنم.
میخوام بازم برگردم و با قدرت تمام به وبلاگ نویسی ادامه بدم.(اواخر هفته ی آینده) ولی شماهام باید قول بدید که زیاد سر بزنید و زیاد نظر بدید . قـبـــول ؟
دم همتون گرم . بای.
یکی از عکس هایی که از اونجا گرفتمو هم میذارم که ببینید. البته بخاطر ابرهای زیادی که اونجا بود یه خورده تاریک بود و نمیشد عکس های خیلی خوبی گرفت.
کلا هر چیزی که این مردم رو شاد کنه حـَرومه ..!
طنز نوشت =)) تا حالا دقت کردین؟؟ سر کلاس وقتی استاد میگه همه فهمیدید ؟همه میگن آره ولی عمرا هیشکی فهمیده باشه.
این وضع پسرای ماست.
پدر: پسرم دیگه وقتشه یکم راجع به مسائل جنسی با هم صحبت کنیم.
.
اینم وضع دخترای ماست.
وای عجب بارونی میاد !!!
ولی باشه. بیاد بهتر از اینه که نیاد. نه؟
امشب کفش اسپورت و کاپشن ام رو پوشیدم، تا آخــرِ خیابونمونو پیاده زیر بارون رفتم و برگشتم،البته بدون چتر.
یه ساعتی طول کشید. هوا هم بس ناجوانمردانه سرد بود.
خیلی خلوت بود. نمیدونی چه حالی میداد. همه جونم خیسیده بود.
بعد که اومدم پریدم تو حموم یه دوش آب گرم گرفتم و بقیه ی ماجرا هم بماند.
(البته چیز خاص دیگه ای هم نیستا . حساس نشید هی بگید بقیه اش چی شد. اصن اون جمله ی آخرو نادیده بگیرید.)
پی نوشت : دیوونه خودتی اگه وقتی گفتم بدون چتر ، تو دلت گفتی " ای دیوونه ی ** **".